ندای خاموش

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید

ندای خاموش

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید

کشور به جمعیت بیشتری نیاز دارد

"وزیر رفاه با اشاره به اینکه، کشور ما قابلیت جمعیت بیشتر را داشته و اظهارات رییس جمهور نیز درست بودهاست، گفت به طور حتم کشور ما در راستای تحقق شعار همت مضاعف و کار مضاعف قابلیت جمعیت بیشتر را دارد و ما میتوانیم این استعداد و منابع بالقوه را به بالفعل تبدیل کنیم ..."


 

پی نوشت 1: این یه شاهکار بود! به اندازه یک سر سوزن هم احتمال چنین تفسیری از شعار همت مضاعف رو نمیدادم. اون هم از طرف یک وزیر! 


پی نوشت 2: از لحاظ ریاضی واقعاً افزایش جمعیت امکان پذیره. اگر باور نمیکنید مساحت کل کشور رو به فضایی که یک آدم اشغال میکنه تقسیم کنید تا خودتون متوجه بشید که کشور ما چقدر استعداد افزایش جمعیت رو داره! 


پی نوشت 3: همین عبارات و اظهارنظرها کافیه تا وجدان خفته سبزها رو بیدار کنه و افسوس بخورند که  واقعا  با وجود چنین افراد شایسته ای چرا به دیگران رای دادن! 


پی نوشت 4: مریدان جملگی چون این سخنان بشنودند، نعره زدند و خرقه تهی کردند 

آیا سبزها براندازند؟

به نظر من پاسخ این سؤال منفی است. از یک منظر، در بین گروهی که به معترضین مشهورند، دو گرایش عمده دیده میشوند. گروهی افرادی با گرایش مذهبی پررنگ و دلبسته نظام و انقلابند که در مقابل تلاشها و ایثارگریهایی که مردم برای به ثمررسیدن انقلاب کردهاند، خود را مسؤول میدانند. اعتراض آنها از سر دلسوزی است و اینکه گمان میکنند انقلاب از مسیر اولیه خود منحرف شده و باید آن را به مسیر اصلیش بازگرداند. این نوع دعوت به بازگشت به ریشههای انقلاب و اسلام را به نوعی میتوان در قالب وظیفه "امر به معروف و نهی از منکر" هم دید.

گروه دیگر طرفداران دموکراسی هستند. از جمله مهمترین خواستههای این گروه مطالبه حقوق انسانی و مدنی و دعوت نظام به پایبند بودن به اصول مردمسالاری است که به نظر آنها روزبهروز در حال کمرنگتر شدن است.

به عبارتی، درخواستهای گروه اول بیشتر متمایل به اسلامیت و درخواستهای گروه دوم بیشتر مایل به جمهوریت است. هرچند مرز بین این دو گروه کاملاً شفاف نیست و البته با هم همپوشانی نیز دارند.

این دو گروه در یک جنبه با هم وحدت دارند و آن اعتراض است. در هنگام اعتراض این دو گروه به هم همگرا میشوند و یکصدا اعتراض میکنند. اما این همگرایی در شرایط فعلی به هیچ عنوان به سمت براندازی نخواهدرفت. دلیل این امر این است که برفرض که این دوگروه بخواهند برانداز باشند (که با یک نگاه به سران جنبش بطلان این مطلب کاملاً روشن است) ، توافقی برای شرایط پس از براندازی در بین آنها وجودندارد. مذهبیها از این نگران خواهند بود در صورت براندازی نظامی سکولار برروی کار بیاید که تمام آرمانهای آنها را که در انقلاب اسلامی به دنبال آن بودند و برایش هزینه کردند کنار گذاشته شوند و اسلام مجددا به کتابخانهها و مجالس ترحیم و ... بازگردد. در نتیجه این ترس برای آنها وجود دارد که در نتیجه تلاش آنها نظامی سکولار ایجاد شود که این برای آنها رفتن به وضعی مبهمتر از وضع فعلی است. قوی بودن این احتمال و احساس مسؤولیت در برابر اعتقاداتشان  انگیزهای که برای براندازی لازم است در آنان به وجود نخواهد آورد. از طرف دیگر دموکراسی خواهان نگران این خواهند بود که پس از صرف هزینههای گزاف مجددا براساس مبانی شکلدهنده نظام موجود (که ممکن است با آنها مشکلات جدی هم داشته باشند) مجددا نظامی شکل بگیرد شبیه نظام فعلی. واضح است که تلاش و کوشش و فداکاری، با وجود احتمال زیاد به برگشت به شرایط فعلی، برای آنها توجیه منطقی ندارد و انگیزه کافی را برای براندازی ایجاد نخواهدکرد.حرکت به براندازی اولاً انرژی لازم دارد و ثانیاً به توافق در مورد مقصد احتیاج دارد (فراموش نکنیم که فاصله زمانی تا آخرین انقلاب زیاد نیست و نسل انقلاب کننده با همه تجربیاتش هنوز در جامعه حضور دارد).

بنابراین به نظر من سبزها به هیچ عنوان نه میخواهند و نه میتوانند برانداز باشند. سبزها شاهدند. شاهدانی بر ادعای جمهوریت و اسلامیت. از این به بعد، هرگاه در مورد جمهوریت و اسلامیت نظام، ادعایی مطرح شود، خواهناخواه از آنچه بر سبزها رفتهاست شاهد آورده خواهدشد. 

پارانویا

نقل از ویکی پدیا:

پارانویا، در تعریف عام آن، حالتی است که شخص در آن با اهمیت فوق العاده و خارج از اندازه‌ای که به سلامت جانی و مالی خود می‌دهد، خود را شکنجه می‌دهند. این گونه از افراد مدام در این فکر هستند که عواملی انسانی، طبیعی یا ماورا طبیعی خودشان، دارایی و افراد خانواده شان را تهدید می‌کنند و همه، در فکر توطئه چینی بر ضد آنها هستند.


دیدگاه امیل کریپلین، روانشناس آلمانی، درباره پارانویا

امیل کریپلین (Emil Kraepelin 1929-1856) روانشناس آلمانی، در تلاش اولیه خود برای دسته بندی بیماریهای روانی، از اصطلاح پارانویای مطلق برای شرح حالت روانی ای استفاده کرد که توهم، جزء اصلی آن باشد اما این توهم هیچ صدمه و زوال آشکاری به سلامت عقل شخص وارد نکند و نشانه بیماریهای دیگری چون جنون زودرس (یا dementia praecox)، که اصطلاح قدیمی بیماری شیزوفرنی است، در آن نباشد. پارانویا، در معنای اصیل یونانی خود، به معنای دیوانگی است (پارا para = خارج و نوس nous = عقل). کریپلین با استفاده از این ریشه لغوی، نامی برای تشخیص افکار توهمی به وجود آورد. بنا به تعریف او هرگونه افکار توهمی، بدون احساسات خودآزارانه، در این دسته میگنجند. برای مثال کسی که دچار این توهم شده‌است که یک شخصیت مهم سیاسی یا ادبی است، می‌تواند در دسته مبتلایان به پارانویای مطلق بگنجد.

هرچند که اصطلاح پارانویای مطلق دیگر چندان استفاده ندارد و اصطلاح اختلال توهم یا Delusional disorder جایگزین آن شده‌است اما جدیدا، از این لغت برای شرح حالتی به کار می‌رود که شخص مبتلا به آن، از توهمات خود بسیار آزار میبیند زیرا:

  1. این شخص تصور می‌کند که صدمه یا حادثه آزار دهنده در حال رخ دادن است یا قرار است رخ دهد.
  2. شخص تصور می‌کند که شخصی قصد آزار و صدمه رساندن به او را دارد.

مثالهایی از پارانویای بالینی

به طور کلی و با استفاده بی قید و شرط از اصطلاح پارانویا، می‌توانیم بگوییم توهمات پارانویید می‌توانند شامل مواردی چون اینکه شخص تصور می‌کند تحت تعقیب است، مسموم شده‌است یا شخصی بسیار مهم (مانند یک شخصیت سینمایی، سیاسی یا ورزشی)، دورادور عاشق اوست. چنین توهماتی به عنوان جنون جنسی نیز شناخته می‌شوند. توهمات پارانویید معمول دیگر شامل این باور است که شخص خود را مبتلا به بیماریی تخیلی یا آلودگی انگلی می‌داند، یا اینکه باور دارد ماموریتی ویژه داشته و یا اینکه برگزیده خداوند است، یا اینکه اعمال وی توسط نیرویی خارجی کنترل می‌شود.

بسیاری از حکام مستبد، به پارانویا مبتلا بوده‌اند. برای مثال استالین نمونه بارزی از شخص پارانویید بوده‌است. این مورد می‌تواند سوال خوبی را به وجود بیاورد که در مورد استالین، در واقع دشمنان زیاد او توهم نبودند.

آیا این ممکن است که داشتن دشمنان زیاد، برای ابتلا به پارانویا کافی نیست؟ این مبحث، موجب بروز مباحث فلسفی فراوانی شده‌است که به این لطیفه نیز منجر شده‌است: " اینکه تو پارانویا داری دلیل نمی‌شود که کسی آن بیرون نخواهد تو را بکشد."

درمان پارانویا

درمان پارانویا بیش از هرچیز با رفتار درمانی (behavior therapy) انجام می‌شود که هدف آن کاستن از حساسیتهای فرد مبتلا، نسبت به انتقادها و همچنین تقویت تواناییهای اجتماعی او است. سر و کار داشتن با افراد پارانیید بسیار مشکل است زیرا بسیار زودرنج هستند و رفتارشان معمولاً خصمانه‌است و از نظر احساسی بسیار بسته و نسبت به هر فعالیتی بی میل هستند.

به همین دلیل، درمان این مشکل، از پیشرفت کندی برخوردار است.برای درمان این افراد باید کوشش شود که در ابتدا چرخه شک و تردید او شکسته شود و او با تمرینهای آرامش بخش و روشهای کنترل اضطراب، از حالت انزوا خارج شود و کمکم با کمک پزشک و اطرافیان خود، تغییراتی اساسی در رفتارهای خود به وجود آورد.

بروز پارانویا در فرهنگ عمومی

در فرهنگ عامه امروز، پارانویا اشکال و روش‌های مختلفی برای ابراز خود پیدا کرده‌است از جمله :

• اعتقاد به اینکه قدرت خاصی دارند یا در یک ماموریت مخصوص هستند (هذیان عظمت) • تئوری توطئه یا اعتقاد به اینکه اخبار و وقایع کاملاً نامربوط، درواقع اجزا یک نقشه بزرگ و توطئه‌آمیز هستند. • تعقیب شدن توسط دشمنان قدرتمندی چون تروریست‌ها، بشقاب پرنده، سازمان‌های مخفی یا شیاطین • کنترل افکار توسط اشعه نامرئی و دستگاه‌های پیشرفته • ترس از مسموم شدن و اعتقاد به اینکه بعضی مواد غذایی اصولا برای مسموم کردن بشر ساخته شده‌اند (مانند قند مصنوعی و آ‌ب‌های معدنی) [۱]


ادامه مطلب ...

سرگیجه

ذهنم شده عین تلویزیونهای سیاه و سفید قدیمی، موقعی که تصویر نمیدادن و هی پیچ کانالیابشون رو میپیچوندیم و غیر از برفک و خطوط درهم و برهم چیزی نمیدیدیم. آخرش هم که تصویر نمیاومد تق ق ق! میزدیم توی سرش. یه کم شوکه میشد و تصویرکی میداد و بازروز از نو و روزی از نو. باور نمیکنید بقیه مطلب رو بخونید.


***


دیوونهام دیگه! گاهی دلم برای جلادها و سلاخها هم میسوزه! چراشو نمیگم. به جاش یه ماجرای دیگه رو تعریف میکنم. کی میدونه شاید به موضوعی که گفتم ربط داشتهباشه.

داشتند توجیه میکردند که حالا که همه امکان ازدواج ندارند، خوبه یه جاهایی درست کنیم، کاملاً بهداشتی! یه عده آدم رو هم اونجا جمع میکنیم  که الان پخشند توی شهر. غیربهداشتی! بعدش هم هر جوونی که امکان ازدواج نداشت و حالش بد بود بره اونجا. بهداشتی! ... این بحرطویل همچنان ادامه داشت و من داشتم به دخترکی فکر میکردم که عوض سرگذاشتن روی شونه کسی که عاشقشه و دوستش داره، عوض اینکه بتونه تنهاییهاشو با کسی قسمت کنه، عوض اینکه کودکش رو بغل کنه و آیینه خالقیت و ربوبیت خداوندش باشه، باید ... بهداشتی !


***


گفت: دیگه نباید بنویسی!

چرا؟

[با چهرهای حق به جانب و متفکر میگوید] حرفهای نامربوط میزنی. ملاک سنجش هرکسی وضع کنونی اوست، هرچند گذشتهاش درخشان باشد. [چشمانش از اینکه حرفهای قلنبه و سلنبه میگوید برق میزند و هزار مورد مشابه تاریخی را به خاطر میآورد] در گذشته رزمنده بودی که بودی، ملاک حال توست که قطع نخاع شدهای، یک سال، دوسال، ده سال، بیست سال! چه فرقی میکند [ از بطری شرم قلپ قلپ میخورد، دردم حیا را لب پاشویه قی میکند] در گذشته روی چشممان بودی، چون در جشن خون و آتش زیبا میرقصیدی [ از رقص خوشش میآید ] اگر تو نمیرفتی که نمیشد، ما هزار دلیل منطقی برای نرفتن داشتیم. ولی الان ... ملاک هرکس حال اوست [ همان چهره حق به جانب. شرم را خورده است و حیا را قی کردهاست. آنقدر خورده که کور شدهاست. نمیبیند که فرشتهها اطراف آنکه ملاک حالش وضع کنونیاش است در حال رقصیدنند. وضع کنونی او یادآور رقص فرشتهها در دشت شقایق است. فرشتهها قدرشناسترند ] ...


***


پیکر نیمه جانش در کنار اتاق افتاده بود. چند سال بود که نفسهایش به شماره افتادهبود. این اواخر فکرمیکردند مردهاست که ناگهان نفس کشید. نفسی عمیق که بوی بهارنارنج داد و عطرش فضا را پرکرد. همه خوشحال بودند. همه جز مردارخواران که حیاتشان در مرگ بود. عزادار بودند از اینکه مرده نفس کشیدهبود.


***


دستهام درد گرفته. زمان از دستم در رفته.فکر کنم بیشتر از دو سه هزارساله که دارم مینویسم. میفلسفم و مینویسم. اوایل امیدواربودم که با فلسفیدن به حقیقت میرسم. این اواخر از خودم پرسیدم مگر میشود به مقصد نا مشخص حرکت کرد؟ باید مقصد رو بشناسم (حقیقت) بعد به سمتش حرکت کنم. اما اگر میشناختم که دیگه اینقدر دردسر نداشتم.

سرم خیلی شلوغه. پر از سرو صدا. گاهی صداهایی میشنوم که منو میترسونه. صدای کسی که میگه اگر چیزی رو که من میدونم و میدونم که توهم میدونی نادیده بگیری، کم کم کور میشی. اگر بگی صدایی که میاد رو نمیشنوی ، کم کم کر میشی. اگر به من ، به دیگران ، به خودت دروغ بگی، بیمار میشی، شعورت رو از دست میدی و ...

تو هم وقتی امیدواری که با فلسفیدن بیرنگترین عینک رو به چشمت میزنی و عینکهای رنگی رو از چشمت برمیداری، به این ترس فکر کن. اگر کور باشیم، با بیرنگترین عینکها هم به جایی نمیرسیم.


***


بعضی وقتها از احساس خفگی کردن زیاد هم نباید ناراحت بود! این یعنی که هنوز زندهایم. یعنی میخواهیم نفس بکشیم. این خوبه، مردگی کردن زیاد خوب نیست. هنوز ذهنم درهم و برهمه. فکر کنم باید مثل همون تلویزیونهای قدیمی، تق ق ق ! بزنم توی سرخودم.