ندای خاموش

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید

ندای خاموش

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید

چه محشری است کربلا

چه محشری است کربلا ،

 

یک سو شاهدی است بر خلقت آدم از لجن ،

 و یک سو ،

شاهدی بر دمیده شدن روح خدا در انسان .

 یک سو گمراهانی که در تاریکی محض غوطه‏ورند و یک‏سو ،

 حسین ،

 تک و تنها ،

 از راهی دورآمده‏است ،

 دورتر از مدینه و مکه ،

 برای هدایت انسان ،

 همانان که در مقابل اویند.

 

 چه شکوهی!

 چه مستانه عشق‏بازی می‏کند با خدایش ،

بعد از او چه کسی جرات می‏کند نامی از عشق بیاورد؟

 نه ترس از سرانجام ، نه ترس از اسارت ،

 نه ترس از قربانی شدن عزیزانش ،

 نه ترس از شنیدن صدای ناله آب که بی‏تاب فرزندانش بود ،

 ترس که نه یک لحظه تردید ،

 تردید که نه یک لحظه سستی ،

 سستی که نه یک‏بار گلایه ،

 

 آن‏گاه که ابراهیم اسماعیل را به قربانگاه ‏برد ،

آیا از حسین شنیده بود؟

که در برابر خدایش همه هستیش را به قربانگاه خواهد برد؟

 بدون اینکه قوچی از بهشت بیاید و یا خنجر نبرد ،

 که تا انتها نظاره‏کند ،

 خنجر برید تیر پاره‏کرد و نیزه درید ،

نه‏یک‏بار ،

 نه ده بار ،

 بلکه ...

 

 هیچ تعلقی او را از خدایش جدا نمی‏کند ،

 او غرق در خداست ،

 می‏خواهد نشانی از او بیاورد ،

 شمشیر می‏زند و به خدا دعوت می‏کند ،

 غرق در خون یاری‏گر می‏طلبد ،

 با فریادی به وسعت تمام تاریخ ،

 

 زخم می‏خورد و به سوی خدا فرامی‏خواند ،

 دردمند است نه از شمشیر که از ضلالت انسان ،

 تا نفس دارد امیدوار است ،

 نه به آب ،

 که به بازگشت گمراهان ،

 

 و در کنارش زنی است ،

 استوارتر از هرکوهی ،

 آموخت آنچه باید بیاموزد ،

 یاری کرد آنچنان که باید یاری کند ،

 آن‏چنان نهیبی بر انسان زد ،

 که هنوز از شرم بر سرو رویش می‏کوبد. 

 

چه محشری است کربلا!

نظرات 2 + ارسال نظر
آمِد جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:12 ق.ظ http://amedth.persianblog.ir

معصومه جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:29 ب.ظ

فوق العاده بود. با ابنکه بارها خوندمش ولی سیر نمیشم. ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد