ندای خاموش

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید

ندای خاموش

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید

زمامدار صالح یا ناصالح

موجودیت انسان یک حقیقت طبیعی محض نیست، بلکه دارای طبیعت ربانی نیز هست که بشر با قطع نظر از آن، محکوم به زیستن در تاریخ طبیعی حیوانی، اما ابعاد متنوع تر است. از این جاست که می توان گفت آن گروه از زمامداران و حکام جوامع، که با امکان شکوفا ساختن هر دو بعد طبیعی و ربانی مردم، آنان را تنها با بعد طبیعی محض اداره کرده اند، قطعاً مرتکب خطا شده اند.

خلاصه این که ما حتماً باید در ماهیت و طبیعت بشر، "آن چنان که هست"، هردو بعد موجودیت او را در نظر بگیریم و استعداد و طبیعت الهی را از قلمرو "آن چنان که هست" حذف نکنیم و این گناه نابخشودنی را، که بشر را در همان طبیعت حیوانی او خلاصه می کند مرتکب نشویم.

سخن جاودانی از امیرالمؤمنین علیه السلام که می فرماید:

"برای مردم زمامداری لازم است خواه نیکوکار و خواه بدکار"

نباید چنین تفسیر شود که حکومت صالح و ناصالح برای مدیریت حیات اجتماعی مردم به طور مطلق مساوی است، بلکه عقلای جامعه، همانگونه که دین الهی دستور می دهد باید نهایت تلاش را برای به وجود آوردن حکومت صالحان انجام بدهند. این یک تکلیف قطعی، جهانی، عقلی، عملی و دینی است که گمان نمی رود حتی یک فرد خردمند که از ماهیت و ارزش های حیات انسان ها و هدف اصلی آن مطلع باشد، آن را انکار کند یا نادیده بگیرد.

البته در صورتی که دسترسی به حکومت صالحان امکان پذیر نباشد، و با هیچ تلاشی امکان چنان حکومتی وجود نداشته باشد، به مقتضای اصل اساسی ضرورت ادامه حیات فردی و اجتماعی، حاکم غیر صالح، به جهت اضطرار، ضرورت پیدا می کند. اگر عدم صلاحیت حاکم در حدی باشد که زندگی انسان های جامعه به جهت احساس اهانت و ذلت شدید به پوچی برسد، در این صورت، برای قیام به نصب حاکم صالح و براندازی ناصالح، تکلیف به تلاش و کوشش شدیدتر می شود. این حکم بدیهی عقل نظری و عقل عملی است.

از کتاب "سکولاریسم یا حذف دین از زندگی دنیوی" از علامه جعفری / ص 80

تکرار ابلهانه

قرن هاست که این کار را تکرار می کند. وقتی دید که در این چند قرن نیرومندترین حریفش دین و مذهب بوده به این نتیجه رسید که بهترین راه برای مقابله با این نیرو قوی، رفتن در لباس آن است و بعد:

  • تطمیع و ایجاد رفاه برای آنانکه محافظش بودند
  • تضمین سعادت و خوشبختی در آخرت
  • تحریف دین و انحراف افکار از اصل دین
  • ...

لشگری غرورآمیز ایجاد می کرد و احساس می کرد که نیرومندترین حریفش را هم در اختیار گرفته است. اما غافل بود از اینکه دین را قبل از عقل، دل می شناسد. غافل از اینکه یک نسخه از کتاب در قلب هر انسانی نوشته شده است. غافل از اینکه خداوند ضمانت نکرده است که حقیقت را تنها در سوداگران و متولیان رسمی دین قراردهد. غافل از اینکه مذهب همان است که هر قلب پاکی به آن گواهی می دهد و هر وجدان بیداری، محلی برای ظهور آن است. غافل از اینکه هیچ آیه ای بر قلب انسان نازل نشده است که بگوید ظلم خوب است، و دروغ را به هزار دلیل و توجیه مصلحت آمیز بداند و پایمال کردن حقوق دیگران را مجاز بشمارد و ارزشی برای جان انسان ها قائل نباشد و هر وسیله ای را برای رسیدن به هدف به کاربگیرد و ...

و همین غفلت کوچک همواره تمام تلاش هایش را بی ثمر کرده است.

 

امروز روز تولد امام رضا بود

کیه که روبروی ضریح امام ایستاده باشه و

همهمه صداهایی که توی حرم می پیچه و همهمه نورهایی که به دور ضریح در طوافند براش موسیقی متنی شده باشه تا با یک اشاره که کسی به اون می کنه، قلبش با لکنت شروع به خوندن کنه و

بعد جسارت پیدا کنه و سرود عشق و نیاز رو سربده و

بعد ...

 توی چنین روزی احساسی نداشته باشه؟

امروز من هم مثل شما خوشحال بودم. تازه برای من چندتا مناسبت دیگه هم بود:

  • چند سال پیش در سالروز تولد امام، پدر و مادرم با هم ازدواج کردند
  • مدتی بعد در هشتم آبان من به دنیا اومدم. امروز روز تولد من بود.
  • قبل از یک سالگی، تقریباً مردنم قطعی شده بود. جالبه که مادر نذر کرده بود اگر خوب شدم من رو به زیارت امام رضا ببره. من موندم.
  • امروز تولد امام رضا بود. والاترین سید موسوی. و من مادر بزرگم سیده موسوی بود. و همسرم سیده موسوی است. ( و این اواخر رییس جمهور منتخبم هم)

دلم برای حرم، سمفونی صداهای عاشقای حلقه زده به دور ضریح، برای دیدن طواف نور ، برای صدا کردن امام تنگ شده.

یا امام رضا

این سنگ های سنگین

کاملاً انتزاعی و به دور از محدوده ارزش ها دوره گردی را تصورکنید که سبدی بردوش خود دارد. گذاشتن یک سنگ کوچک در سبد این دوره گرد شاید تاثیر چندانی بر این دوره گرد تنومند نداشته باشد. اما اگر مدام سنگ های بیشتر و بزرگ تری در سبد گذاشته شود، دوره گرد خسته و خسته تر خواهد شد و در نهایت دیگر حمل آن از طاقت دوره گرد بیشتر می شود.

می خواهم دوره گرد را به حکومت و سنگ ها را به مطالبات مردم تشبیه کنم. بی اعتنایی حکومت به مطالبات مردم مثل نادیده گرفتن سنگ هایی است که در سبد گذاشته می شود. اگر این سنگ ها روز به روز بیشتر شوند دیگر حکومت توان حمل آنها را نخواهد داشت. راه حل نادیده گرفتن نیست، راه حل کاستن مطالبات است.

متاسفانه در جامعه ما مدت هاست که مطالبات مردم رو به افزایش است. همینطور تعداد طلبکارها. فعلاً کار به گذشته ندارم اما در همین حوادث اخیر این مسئله خیلی پررنگ تر بود. مسئله اعتراض به نتایج انتخابات (درست یا غلط مهم نیست) ، زندانی شدن چهره های شناخته شده که برخی از آنها تا چند وقت پیش منتخب مردم بودند، کشته شدن برخی از شهروندان، سخنرانی های بعضاً تحقیرآمیز و ... . در تمام این حوادث مطالبات مردم روز به روز بیشتر شد و ترس من این است که حکومت نتواند سنگینی این مطالبات را تحمل کند. کاش درایتی وجودداشته باشد که بخواهد این سنگ ها را بردارد. ویران شدن و شکستن ساختارها از آنجا که آینده مبهمی دارد مطلوب هیچ دلسوزی نیست.