امروز حدیثی شنیدم از امام صادق علیه السلام. ظاهراً حدیث مفصلی است اما من همه جزئیات را نشنیدم. اما از آنجا که این حدیث مرا به شدت تحت تاثیر قرارداد، سعی کردم کلیتی از آن را بنویسم.
در حضور امام صحبت از کسی شد و یک نفر از جمع راجع به او چیزی گفت که به اصطلاح امروز ما معنای " چیزی بارش نیست" را می داد. امام از این سخن برافروخته شدند و گفتند که ایمان ده درجه دارد مثل یک نردبان.
چقدر این نگاه زیباست. بعد از شنیدن این حدیث بلافاصله به این فکر افتادم که بیخود نیست که خداوند حق ولایت و حکومت را به چنین کسانی عطا کرده است. وجودهایی روشن از علم خداوندی که تمام زوایای پیدا و پنهان شخصیت های پیچیده انسان ها برایشان آشکار است و با همین نور می توانند جامعه را به سرمنزل مقصود هدایت کنند.
ما به عنوان کسانی که ادعای پیروی از این بزرگان را داریم چقدر به این معنا نزدیکیم؟
چقدر این نگاه را می بینیم که بالاتر باید بپذیرد که رشد تدریجی است و نباید پایین تر را تحقیر کند و باید به رشد او کمک کند و نمی تواند با اجبار او را بهتر کند؟
اگر تحت لوای حکومت چنین کسانی بودیم، آنها ضمن اینکه خود در حد اعلای انسانیت و ایمان و علم بودند، می دانستند که با افرادی با بلوغ فکری متفاوتی مواجهند. در آن حکومت زمینه رشد مردم فراهم می شد و به آنها کمک می شد تا در مسیر رشد قرارگیرند و ابداً اجباری و فشاری در کار نبود که نتیجه آن شکستن و تاب نیاوردن مردم باشد.
درآن حکومت آنهایی که خود را بالاتر می دیدند ( بالاتر واقعی نه توهمی ) هرگز به خود اجازه نمی دادند با پایین دستی ها برخوردهای تحقیرآمیز داشته باشند.
افسوس که انسان خود را از داشتن چنین حکومتی محروم کرده است.