ندای خاموش

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید

ندای خاموش

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید

چهل روز گذشت

چهل روز از دیدن آخرین نگاهت گذشت. تصویر تمام آرامش. هیچگاه نفهمیدم راز این نگاه را و این آرامش را. به کدامین سو خیره بودی؟ روی گردان از آنچه در اطرافت می گذشت و پشت پرده ای از خون.

چهل روز گذشت از روزی که بزرگترین علامت سؤال را در زندگیمان نوشتی و پس از آن تردید و درد.

و درد ...

و درد ...

و درد ...

هیچ می دانستی می خواهی زندگی کسانی به دو نیمه قبل از نگاه تو و پس از آن تقسیم شود؟ می دانستی؟

 


"شب به خیر ای دو دریای خاموش،

شب به خیر ای دو دریای روشن،

شب به خیر ای نگاه پرآزرم،

این سرود درود است و بدرود ... "

نظرات 3 + ارسال نظر
علی راد جمعه 9 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:12 ق.ظ http://novin21.blogsky.com

روحش شاد.

AntiCom Group جمعه 9 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:26 ق.ظ http://anticom.ir/

سلام!!

- روانش روشن !!

حتما مثل همه ی اینایی که ندیده و نشنیده می نویسن وبلاگ خوبی داری، باید بگم وبلاگ جالبی داری !!
به هر حال، خواستم بگم یه سر به anticom.ir بزن، اینجا بهترین جا برای یادگیریه، با بهترین شیوه ی یادگیری!!

به یک بار دیدن می ارزه،
موفق باشی

http://anticom.ir

mt یکشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:08 ب.ظ

من دغدغه دارم که این روزها در سرزمینی زندگی میکنم که در آن دویدن ، سهم کسانی است که نمیرسند و رسیدن ، حق کسانی که نمی دوند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد